مه رضا

متن مرتبط با «داستان» در سایت مه رضا نوشته شده است

اگر می خواهید «خوش قلب» شوید، داستان بخوانید!

  • به گزارش ساعت ۲۴، با این همه، در یک پژوهش جدید، یک روانشناس ادعا کرده است که داستان ها و رمان ها ممکن است از آنچه ما گمان می کنیم پر فایده تر باشند: داستان های می توانند حس همدلی را در افراد افزایش دهند. کیت اوتلی، عضو دپارتمان روانشناسی کاربردی و توسعه انسانی دانشگاه تورنتو در کانادا، در پژوهشی که به تازگی منتشر کرده است، در باب این موضوع بحث می کند که داستان ها چطور می توانند بر توانایی های اجتماعی افراد اثر بگذارند. دکتر اوتلی و همکارانش افزون بر بررسی مطالعات پیشین در باب آثار روانشناختی مطالعه رمان، پژوهش خودشان در مورد تأثیرات داستان ها و رمان ها بر پاسخ های همدلانه خوانندگان آنها در دنیای واقعی را هم به پیش برده اند. دکتر اوتلی می گوید:«در این مورد هنوز هم کمی سردرگمی وجود دارد، شاید به این خاطر که پژوهشگران احساس می کنند تخیل موضوع مهمی است.» به گزارش ساعت ۲۴، به گفته اوتلی تمایل برای مطالعه آثار تخیل بر مغز افراد، به دلیل افزایش استفاده از تصویربرداری مغزی، بیش از پیش شده است. اوتلی به پژوهشی اشاره می کند که با استفاده از fMRI، برای بررسی پاسخ مغز به عبارات بر انگیزاننده تخیل، مانند «یک فرش به رنگ آبی تیره» یا «مداد نارنجی راه راه»، انجام شده بود. اوتلی می گوید:«تنها ۳ تا از این عبارت ها کافی بود تا بیشترین فعالیت در ناحیه هیپوکامپ مغز، جایی که با یادگیری و حافظه در ارتباط است، مشاهده شود. این به قدرت ذهن کسانی اشاره دارد که کتاب می خوانند.» او ادامه می دهد:«در واقع، نویسنده ها نیازی ندارند که سناریویی بنویسند که از طریق آن، تخیل خواننده ها به زور فعال شود، بلکه آنها تنها کافی است یک صحنه را به خواننده پیشنهاد دهند.» پژوهش اوتلی و همکارانش به این موضوع پرداخته که ادبیات داستانی چطور می تواند همدلی خواننده ها را در زندگی روزمره شان افزایش دهد. اوتلی می گوید داستان ها در واقع نوعی «شبیه سازی جهان های اجتماعی» و درست مانند «افزایش مهارت های خلبانی در یک پرواز شبیه سازی شده، کسانی که یک داستان می خوانند ممکن است بتوانند مهارت های اجتماعی شان را هم افزایش دهند. در واقع، داستان ها ممکن است مانند دستگاه شبیه ساز پرواز برای مغز عمل کنند.» به گزارش ساعت ۲۴، به این ترتیب، توانایی همدلی به عنوان یک مهارت اجتماعی ممکن است از طریق مطالعه ادبیات داستانی بهبود پیدا کند. ا, ...ادامه مطلب

  • داستان رفاقت دو دوست در زمان خدمت سربازی

  • سال ها پیش دو نفر بودن که در یک واحد مشغول خدمت سربازی بودند یکی از آنها یک جوان پولدار ( علی) و دیگری یک جوان از قشر عادی ( رضا ) جامعه بود . کم کم بین این دو نفر دوستی عمیق شکل می گیره بطوریکه این دو نفر را همه به عنوان دو برادر می شناختند . تا اینکه خدمت علی تمام می شه و پس از کلی گریه و زاری از دوستش جدا می شه و بر می گرده به شهر شون ( تهران ) سه ماه بعد نیز خدمت رضا هم تمام شده و اون نیز به شهرستان خودشون بر می گرده ولی پس از رسیدن به شهرشون و چند روز اقامت در آنجا دلش برای آن دوست دیگرش تنگ شده اسباب سفر را جمع می کنه و به تهران میاد تا دوستشو ببینه . بالاخره پس از کمی جستجو و طبق آدرسی که داشت خانه علی را پیدا می کنه و زنگ خونه را می زنه مادر علی در را باز می کنه و اون خودشو به مادر علی معرفی می کند مادر میگه که پسرش بیرون است و تا ساعتی دیگر برمی گرده خلاصه با اصرار اونو داخل خونه می بره و پذیرایی شایانی ازش می کنه تا اینکه پسرش میاد بعد از اینکه علی میاد و دوستشو می بینه با خوشحالی همدیگرو بغل می کنند و خلاصه چند روزی را اونجا در خانه دوستش می ماند . یک روز که علی داشت آلبوم شخصی خودشو به رضا نشون می داد عکس یک دختر توجه رضا را جلب می کنه به دوستش میگه که این عکس کیه و علی هم میگه که از آشنایان دور ماست و خلاصه رضا تو فکر فرو میره علی که خوب رضا را می شناخته علت ناراحتی رضا می پرسه خلاصه بعد از کلی کلنجار رضا اقرار می کنه که عاشق دختره شده علی پس از کمی فکر میگه اگه دوست داشته باشی من با خانوادش صحبت می کنم ببینم چی میشه بدین ترتیب علی با خانواده دختره صحبت می کنه و موافقت اونا رو برای ازدواج می گیره جشنی را در اونجا برگزار می کنند و اونها رو بعقد هم در میارن . پس از عقد علی ۲ میلیون تومان پول که در آن سال ها ارزش زیادی داشت به رضا میده رضا ابتدا پول را قبول نمی کنه ولی با اصرار علی که این پول به عنوان قرض است پول را گرفته و همراه همسرش به شهرستان خودشون بر می گردد و آن پول را به عنوان سرمایه به کار می اندازد و در مدت کوتاهی وضع مالی اش خوب می شود از ان طرف علی هم وارد کارهای تجاری شده و معاملات سنگینی را می کرده تا اینکه در یکی از این معاملاتش شکست خورده و ورشکست می شود . پس از این ماجرا علی که در تهران عرصه را بر خودش تنگ می دید و طلبکار ها هر روز به در خ, ...ادامه مطلب

  • داستان زیبا وپندآموز

  • شب سردي بود …. پيرزن بيرون ميوه فروشي زل زده بود به مردمي که ميوه ميخريدن …شاگرد ميوه فروش تند تند پاکت هاي ميوه رو توي ماشين مشتري ها ميذاشت و انعام ميگرفت … پيرزن باخودش فکر ميکرد چي ميشد اونم ميتونست ميوه بخره ببره خونه … رفت نزديک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبي بيرون مغازه که ميوه هاي خراب و گنديده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … ميتونست قسمت هاي خراب ميوه ها رو جدا کنه وبقيه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نميشد هم بچه هاش شاد ميشدن … برق خوشحالي توي چشماش دويد....ديگه سردش نبود !پيرزن رفت جلو نشست پاي جعبه ميوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پيرزن زود بلند شد …خجالت کشيد ! چند تا از مشتريها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت …. دوباره سردش شد ! راهش رو کشيد رفت … چند قدم دور شده بود که يه خانمي صداش زد: مادر جان …مادر جان ! پيرزن ايستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتويي لبخندي زد و بهش گفت اينارو براي شما گرفتم ! سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه … موز و پرتغال و انار ….پيرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نيستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر ****من … *مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن** **ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بي هيچ توقعي *…اگه اينارو نگيري دلمو شکستي ! جون بچه هات بگير ! زن منتظر جواب پيرزن نموند … ميوه هارو داد دست پيرزن و سريع دور شد …پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن رو نگاه ميکرد … قطره اشکي که تو چشمش جمع شده بود غلتيد روي صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صداي لرزاني گفت : پير شي ننه …. پير شي ! خير بيبيني!...هان که، در تصاويرحکاکي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچکس *عصباني *نيست.هيچکس *سوار بر اسب* نيست. هيچکس را *در حال تعظيم* نمي بينيد.در بين اين صدها پيکر تراشيده شده حتي يک *تصوير برهنه* وجود ندارد.اين ادب اصيل مان است:*نجابت -* *قدرت* - *احترام* - *مهرباني* - *خوشرويي**…* Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داستان عاشقانه زیبا و تاثیر گذار

  • اس ام اس عاسقانه / عشق بی شک یکی از زیباترین واژگان قابوس است و داستان های عاشقانه بهترین توصیف کننده ی این واژه زیبا هستند. در این صفحه سعی کرده ایم زیباترین و تاثیر گذارترین انواع داستان عاشقانه و داستان های عاشقانه واقعی را برای شما نقل کنیم تا بیشتر به زیبایی این مفهوم بی کران پی ببریم.خیلی مشتاق دیدارش بودم. روی صندلی سرد پارک نشسته بودم و کلاغ های سیاه باغ را در پاییزی ترین روز عمرم می شمردم تا بیاید. سنگی به طرفشان پرتاب کردم کمی دورتر رفتند اما باز آمدند به سمتم! ساعت از وقت آمدنش گذشت اما نیامد . نگران، ناراحت، عصبانی و کلافه شده بودم. شاخه گلی که در دستم بود کم کم داشت می پژمرد!طاقت عاشقانه هم نیز بی تاب شد. از جایم بلند شدم ناراحتیم را سر کلاغ ها خالی کردم. گل را هم انداختم زمین و پا لهش کردم. گل برگ هاش کنده شده بود، پخش، لهیده شد. بعد، یقه پالتوم را دادم بالا، دست هام را کردم تو جیب پالتو، راه افتاد. به درب پارک نرسیده بودم که صدایش را از پشت سر شنیدم…صدای تند تند قدم هایش و نفس نفس زدن هایش هم ولی اصلا حتی لحظه ای برنگشتم. حتی برای دعوا و قهر و عصبانیت. از درب پارک خارج شدم. دوان خیابان را رد کردم. هنوز داشت پشت سرم می آمد. صدای پاشنه ی کفش هایش را می شنیدم ولی با سرعت می دویدم …آن سوی خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پشتم به او بود. کلید انداختم در ماشین را باز کنم، بنشینم، بروم که برو تا همیشه. باز کرده نکرده، صدای ممتد بوق و صدای گوش خراش ترمزی شدید و ناله ای کوتاه سرازیر گوش هایم شد و تا عمق جانم فرو رفت …با سرعت برگشتم. خودش بود که پخشِ خیابان شده بود. به رو افتاده بود جلو ماشینی که بهش زده بود و راننده هم داشت تو سرِ خودش می زد. سرش خورده بود روو آسفالت، شکسته بود و خون، راه کشیده بود می رفت به سمت جوی خیابان.مبهوت.گیج.تیره و تار.هاج و واج نفقط نگاهش می کردم.در مشتش بسته ی کوچکی بود. کادو پیچی شده ولی با جان نیمه جانش هنوز محکم چسبیده بودش. نگاهم رفت ماند رو آستینِ مانتوش که بالا رفته بود، ساعتش پیدا بود. پنج و ده دقیقه. فورا ساعت خودم را نگاه کردم، ساعتم پنج و چهل دقیقه را نشان می داد!گیج بودم چشمم به ساعت راننده نگون بخت ماشین افتاد، درست پنج و ده دقیقه !!!امیدواریم از این داستانه عاشقانه زیبا و تاثیر گذار لذت برده باشید.داستان عاشقانه زیبا داست, ...ادامه مطلب

  • داستان دلتنگی های گل خشکیده

  • ” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل ازلحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حککرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ،  یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آنرا از قاب ذهنم بیرون کشید.از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودشبود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و …در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روزمرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی درنظرم خیال انگیز مینمود.به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل ازرفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را دروجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هرروز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.هر بار که  به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودیاش میشد !اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان درپوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شداین خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایمویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیامن از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا ا, ...ادامه مطلب

  • داستان و جزئیاتی از فیلم جدید اصغرفرهادی فروشنده و ماجرای آن

  • فیلم فروشنده جدید ترین فیلم اصغرفرهادی فیلمی ماجرایی است و به یک زندگی خانوادگی می پردازد مانند فیلم قبلی اصغرفرهادی که به زندگی یک زوج می پرداخت و جدایی نادر از سیمین نام داشت.در پس ماجرای فیلم اما یک ماجرای اخلاقی و احساسی نیز جریان دارد که بخوبی توسط فرهادی با کارگردانی درخشانش سینمایی شده و بدون شک کار با ارزش دیگری از اوست حتی اگر جایزه ای در کن به دست نیاورد. این فیلم با استقبال بسیار خوب بینندگان و منتقدان خارجی و ایرانی حاضر در جشنواره فیلم کن مواجه شده است و نقد های بسیار خوب و مثبتی در باره آن نوشته شده است. در این زمینه   نشریه ورایتی با انتشار نقدی مثبت بر آن داستان فیلم را به نحوی باز گو کرده که خواندنی است. داستان فیلم  فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی داستان از این قرار است که  آپارتمانی در تهران در حال فرو ریختن است و ساکنان آن از جمله زوج متاهلی که شخصیت‌های اصلی داستان‌اند، عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی)، برای نجات جان خود با عجله در حال فرار از خانه‌اند.  در پایان خانه سر جایش ثابت می‌ماند، با ترکی عمیق بر روی دیوار که منجر به نشت گاز می‌شود. عماد و رعنا مجبور می‌شوند که خانه‌ی تازه‌ای پیدا کنند. آنها سریعاً می‌روند به واحد بزرگ ولی قدیمی خانه‌ای که در نزدیکی همان‌جا واقع است. اما ظاهراً ردپای ناخوشایندی از گذشته‌ی خانه هنوز باقی مانده. مستأجر قبلی نیمی از اثاثش را جا گذاشته و حاضر نشده که برای بردنشان بیاید. وقتی که علتش را می‌پرسند، در جواب معلوم می‌شود خانم مستأجر، آن طوری که در بیان مردم تهران رایج است، با مردهای زیادی پریده، به بیان دیگر روسپی بوده. نق نق‌ها شروع می‌شود و بعد از آن اتفاقی می‌افتد که سبب نادیده گرفتن موضوعی سیاه‌تر می‌شود. رعنا در خانه تنها است و می‌شنود که کسی وارد خانه شده. به تصور این که عماد است شروع می‌کند به حرف زدن، اما عمادی در کار نیست. شب همان روز عماد به خانه برمی‌گردد و وقتی که از پله‌ها بالا می‌رود، ردپای خونی در راه‌پله‌ها به چشمش می‌خورد و همسرش را در حالی می‌بیند که وقتی زیر دوش بوده، توسط کسی که وارد خانه شده به سرش ضربه خورده. در بیمارستان سرش را بخیه می‌زنند و معلوم می‌شود که مشکل جشمی خاصی ندارد. به غیر از این که اوضاع کلاً خوب نیست. چنین اتفاقاتی پیش می‌آید و آدم‌های خوب در شهرهای بزرگ ممکن است , ...ادامه مطلب

  • داستان و جزئیاتی از فیلم جدید اصغرفرهادی فروشنده و ماجرای آن

  • فیلم فروشنده جدید ترین فیلم اصغرفرهادی فیلمی ماجرایی است و به یک زندگی خانوادگی می پردازد مانند فیلم قبلی اصغرفرهادی که به زندگی یک زوج می پرداخت و جدایی نادر از سیمین نام داشت.در پس ماجرای فیلم اما یک ماجرای اخلاقی و احساسی نیز جریان دارد که بخوبی توسط فرهادی با کارگردانی درخشانش سینمایی شده و بدون شک کار با ارزش دیگری از اوست حتی اگر جایزه ای در کن به دست نیاورد. این فیلم با استقبال بسیار خوب بینندگان و منتقدان خارجی و ایرانی حاضر در جشنواره فیلم کن مواجه شده است و نقد های بسیار خوب و مثبتی در باره آن نوشته شده است. در این زمینه   نشریه ورایتی با انتشار نقدی مثبت بر آن داستان فیلم را به نحوی باز گو کرده که خواندنی است. داستان فیلم  فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی داستان از این قرار است که  آپارتمانی در تهران در حال فرو ریختن است و ساکنان آن از جمله زوج متاهلی که شخصیت‌های اصلی داستان‌اند، عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی)، برای نجات جان خود با عجله در حال فرار از خانه‌اند.  در پایان خانه سر جایش ثابت می‌ماند، با ترکی عمیق بر روی دیوار که منجر به نشت گاز می‌شود. عماد و رعنا مجبور می‌شوند که خانه‌ی تازه‌ای پیدا کنند. آنها سریعاً می‌روند به واحد بزرگ ولی قدیمی خانه‌ای که در نزدیکی همان‌جا واقع است. اما ظاهراً ردپای ناخوشایندی از گذشته‌ی خانه هنوز باقی مانده. مستأجر قبلی نیمی از اثاثش را جا گذاشته و حاضر نشده که برای بردنشان بیاید. وقتی که علتش را می‌پرسند، در جواب معلوم می‌شود خانم مستأجر، آن طوری که در بیان مردم تهران رایج است، با مردهای زیادی پریده، به بیان دیگر روسپی بوده. نق نق‌ها شروع می‌شود و بعد از آن اتفاقی می‌افتد که سبب نادیده گرفتن موضوعی سیاه‌تر می‌شود. رعنا در خانه تنها است و می‌شنود که کسی وارد خانه شده. به تصور این که عماد است شروع می‌کند به حرف زدن، اما عمادی در کار نیست. شب همان روز عماد به خانه برمی‌گردد و وقتی که از پله‌ها بالا می‌رود، ردپای خونی در راه‌پله‌ها به چشمش می‌خورد و همسرش را در حالی می‌بیند که وقتی زیر دوش بوده، توسط کسی که وارد خانه شده به سرش ضربه خورده. در بیمارستان سرش را بخیه می‌زنند و معلوم می‌شود که مشکل جشمی خاصی ندارد. به غیر از این که اوضاع کلاً خوب نیست. چنین اتفاقاتی پیش می‌آید و آدم‌های خوب در شهرهای بزرگ ممکن است , ...ادامه مطلب

  • داستان و جزئیاتی از فیلم جدید اصغرفرهادی فروشنده و ماجرای آن

  • فیلم فروشنده جدید ترین فیلم اصغرفرهادی فیلمی ماجرایی است و به یک زندگی خانوادگی می پردازد مانند فیلم قبلی اصغرفرهادی که به زندگی یک زوج می پرداخت و جدایی نادر از سیمین نام داشت.در پس ماجرای فیلم اما یک ماجرای اخلاقی و احساسی نیز جریان دارد که بخوبی توسط فرهادی با کارگردانی درخشانش سینمایی شده و بدون شک کار با ارزش دیگری از اوست حتی اگر جایزه ای در کن به دست نیاورد. این فیلم با استقبال بسیار خوب بینندگان و منتقدان خارجی و ایرانی حاضر در جشنواره فیلم کن مواجه شده است و نقد های بسیار خوب و مثبتی در باره آن نوشته شده است. در این زمینه   نشریه ورایتی با انتشار نقدی مثبت بر آن داستان فیلم را به نحوی باز گو کرده که خواندنی است. داستان فیلم  فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی داستان از این قرار است که  آپارتمانی در تهران در حال فرو ریختن است و ساکنان آن از جمله زوج متاهلی که شخصیت‌های اصلی داستان‌اند، عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی)، برای نجات جان خود با عجله در حال فرار از خانه‌اند.  در پایان خانه سر جایش ثابت می‌ماند، با ترکی عمیق بر روی دیوار که منجر به نشت گاز می‌شود. عماد و رعنا مجبور می‌شوند که خانه‌ی تازه‌ای پیدا کنند. آنها سریعاً می‌روند به واحد بزرگ ولی قدیمی خانه‌ای که در نزدیکی همان‌جا واقع است. اما ظاهراً ردپای ناخوشایندی از گذشته‌ی خانه هنوز باقی مانده. مستأجر قبلی نیمی از اثاثش را جا گذاشته و حاضر نشده که برای بردنشان بیاید. وقتی که علتش را می‌پرسند، در جواب معلوم می‌شود خانم مستأجر، آن طوری که در بیان مردم تهران رایج است، با مردهای زیادی پریده، به بیان دیگر روسپی بوده. نق نق‌ها شروع می‌شود و بعد از آن اتفاقی می‌افتد که سبب نادیده گرفتن موضوعی سیاه‌تر می‌شود. رعنا در خانه تنها است و می‌شنود که کسی وارد خانه شده. به تصور این که عماد است شروع می‌کند به حرف زدن، اما عمادی در کار نیست. شب همان روز عماد به خانه برمی‌گردد و وقتی که از پله‌ها بالا می‌رود، ردپای خونی در راه‌پله‌ها به چشمش می‌خورد و همسرش را در حالی می‌بیند که وقتی زیر دوش بوده، توسط کسی که وارد خانه شده به سرش ضربه خورده. در بیمارستان سرش را بخیه می‌زنند و معلوم می‌شود که مشکل جشمی خاصی ندارد. به غیر از این که اوضاع کلاً خوب نیست. چنین اتفاقاتی پیش می‌آید و آدم‌های خوب در شهرهای بزرگ ممکن است , ...ادامه مطلب

  • داستان تازه زندگی ابوبکر بغدادی از زبان زن دومش به همراه عکس های خانواده اش

  • یکی از زنان ابوبکر بغدادی که در هفته های اخیر گریخته و به نقطه امنی رفته است در گفتگویی با نشریه اکسپرسان چاپ سوئد از زندگی روزمره خود با مردی عادی سخن می گوید که زمانی نامش هشام محمد بود و در دانشگاه درس مذهبی میداد. سگا الدلیمی 28 ساله زاده بغداد است و پس از کشته شدن شوهر قبلی اش در نبردهای عراق به دست سربازان آمریکایی با هشام محمد ازدواج کرد.به گفته سگا او مردی عادی بود که صبح به سرکار می رفت و شب به خانه می آمد و زندگی عادی داشتند. با بجه ها مهربان بود او می گوید اطلاعی از فعالیت های البغدادی پیش ازدواج با وی نداشته است و نمی دانست که او با القاعده و داعش ارتباط دارد.سگا می گوید حتی پس از ازدواجش با او نیز هیچ نشانه ای از تفکراتش و اینکه با گروه های تروریست ارتباط دارد ندیده و نشنیده است.او شوهرش را مردی عادی معرفی می کند که مانند همه همسران دیگر زنانی که او می شناخت رفتار می کرد و هیچوقت تصور نمی کرد زمانی برای سر او میلیارد ها دلار جایزه تعیین شود. او از زمانی که به لبنان گریخته در این کشور ساکن شده است.او می گوید از زمان حضورش دولت لبنان اورا آزاد گذاشته که می خواهد به هر نقطه ای که می خواهد عظیمت کند اما او علاقمند بوده که در لبنان باقی بماند و چهار فرزندش را در این کشور نگهداری کند. او چهار فرزندش را که یکی از آن ها را از البغدادی دارد نگهداری می کند و می گوید آن ها گناهی ندارند و جرمی مرتکب نشدند که فرزند وی بوده و هستند.او در مصاحبه که چند ماه پس از آزادیش از زندانی در لبنان و در مبادله چند زندانی میان دولت لبنان و گروه النصره در این مصاحبه شرکت کرده بود جزئیاتی از زندگی خود با بزرگترین و خونریز ترین تروریست را تشریح کرده است. جالب است که او پس از آزادی به قلمرو داعش بازنگشته و در نقطه ای در لبنان در مرز سوریه زندگی می کند. در این عکس سگا به همراه سه فرزندش دیده می شود. دو پسر دوقلو به نام های اسامه و عمر و دخترش هاگا.در کنارشان کوجکترشان یوسف خوابیده که دیده نمی شود.او هنگامی که به خانه البغدادی وارد شد او زن و فرزندان دیگری نیز داشته است.می گوید در یک آپارتمان زندگی می کردیم که او با همسر اول و فرزندانش زندگی می کرد.من نیز با دو فرزندم به این خانه وارد شدم.او می گوید ابتدا نگران بوده که او با فرزندنش از شوهر قبلیش رفتار خوبی نداشته باشد اما چنین نبود, ...ادامه مطلب

  • داستان عجیب دختر شانزده ساله سوئدی از زندگی تحت کنترل داعش

  • مرلین استفانی ناوانالین دختر سوئدی که حامله و پانزده ساله بود که به دلیل تمایلات افراطی همسرش با وی به موصل رفته بود اعلام کرد که هیچ اطلاعی از اینکه داعش چیست و چه می کند نداشته و تنها چون همسرش خواسته تا به داعش به پیوندد با وی به این سفر رفته است.مختار محمد احمد همسرش که هفده ساله بوده که در سال 2013 به سوئد رفته بود به تدریج به دیدگاه های افراطی گرایش پیدا کرده بوده و منابع پلیس سوئد اعلام کرده اند که وی پیش از آزادی دختر سوئدی از اسارت داعش کشته شده بوده.احمد در سوئد به دلیل دزدی تحت تعقیب پلیس بوده و به مشارکت در معاملات مواد مخدر نیز متهم بوده است. مرلین می گوید وقتی که احمد ابراز تمایل کرد که به عراق برود او پذیرفته و با وسایل مختلفی از اروپا خود را به ترکیه رسانده اند و از مرز ترکیه به عراق و به موصل رفته ا ند. او می گوید از هنگامی که به موصل رسیده اند هیچ امکاناتی از جمله آب و برق و دیگر وسایل رفاهی در اختیار نداشته است و زندگی دشواری را آغاز کرده است.وی می گوید هیچ امکانات ارتباطی نیز نداشته اما در نخستین فرصت که تلفن به دستش رسیده به مادرش زنگ زده و خواسته که به او کمک کنند.او حتی پیام مکتوبی نیز فرستاده است.در این پیام به مادرش گفته که اگر به او کمک نشود یا در انفجار های حاصل از حملات هوایی خواهد مرد ویا داعش اورا می کشد و یا خودش خودش را خواهد کشت. پس از این پیامها مادرش با مقامات دولت سوئد تماس گرفته و کمک هایی برای رهایی او فراهم شد و در حمله نیروهای پیشمرگه این نوجوان سوئدی به همراه فزندش نجات یافت.وی دیروز به همراه پدر و مادرش به سوئد رفته و اکنون شرایط باثباتی دارد. مختار محمد احمد پیش از این و از هنگامی که مسئله ناپدید شدن دختر شانزده ساله سوئدی در رسانه های خبری منتشر شد در یک تماس تلفنی با رخی رسانه ها این خبر را تکذیب کرد و اعلام کرد که این دو شرایط خوبی دارند و زندگی راحتی دارند و نیازی به حمایت آنان و خبرهای دروغ آنان ندارند. مختارمحمد احمدThis entry passed through the Full-Text RSS service - if this is your content and you're reading it on someone else's site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها